جغرافياي كربلا (سفرنامه) 
سيري ملكوتي در لحظات عاشورا 
زندگيست به والاييترين. لحظاتش ميرسد وقتي پا به كربلا ميگذاري و سروري آميخته با خون تك تك سلولهاي بدنت را پر ميكند. كربلا، قسمتي از بهشت، جايي كه عطر گلهاي پرپر شده محمدي شيفته و شيدايت ميكند. 
نگاهت را به اطراف كه ميپاشي، خيمهگاه، تل زينبيه، قتلگاه همه و همه زيباترين عشق بازي را برايت تصوير ميكنند. زيبايي كه حضرت زينب از بلنداي تل زينبيه به تماشا ايستاده بود. 
به سوي گودال قتلگاه گام برميداري، جايي كه سيه كشتي هدايت چاك شد و سر از بدنش جدا شد. 
گرچه گودال قتلگاه در دل حرم است، اما هنوز هم كمي گودتر از صحن اصلي است، وارد ميشوي در انتهاي راهرو ضريحي ميبيني به سوي ضريح ميروي پنجه در مشبكهاي آن فرو ميبري سنگ مرمرين سفيدرنگي كه بر روي آن لامپ قرمز روشن است درونت را آتش ميزند. ميسوزي، بغض در گلويت فرياد ميشود. اشكها هم نميتوانند آرامت كنند. حسين چه زيبا عشق را در رگهاي منجمد زمان جاري كرد و سبزي و بركت را براي عالميان به ارمغان آورد. 
گويي هنوز صداي «هل من ناصر» حسين به گوش ميرسد. بيش از گذشته عشق به حسين در رگهايت جاري ميشود. سر به ضريح ميگذاري و آنقدر ميگريي تا كمي آرام شوي. از قتلگاه كه بيرون ميآيي رو به قبله مستقيم ميروي و از حرم خارج ميشوي رو به رويت تل زينبيه قرار دارد. بر تابلوي سفيد رنگي كه بر بالاي بنا قرار دارد نوشته شود: 
«السلام عليك يا زينب الحورا»، «السلام عليك يا بنت علي مرتضي»، نما و گنبد تل زينبيه با كاشيكاريهاي زيبا تزيين شده است. قسمت بالاي او ستون سنگي سفيد رنگي كه روي پلهها قرار دارد، مقرنسكاري شده است از پلههاي سنگي كه بالا ميروي يك در سمت چپ براي ورود آقايان قرار دارد و يك در چوبي نيز قسمت راست براي ورود خواهران، وارد كه ميشوي، در انتهاي اتاق، در قسمت ؟؟ محراب مانندي قرار دارد كه جلو آن پنجره ؟؟ نقرهاي نصب شده است. اين جا مركز ديد حضرت زينب(س) است كه در گذشته تپهاي حدودا شش متري بوده است. حضرت بر فراز اين تل تسلط كامل بر ميدان جنگ داشته و شهادت عزيزان خود را با تمام وجود درك مينموده است و دردناكترين صحنه تاريخ كه همانا جدا شدن سر برادرش از بدن است را حضرت در فاصله هفتاد و پنج مترياش ديده است. بر بلنداي اين تل كه ميايستي، تصوير رفتن جوانان بني هاشم و اذن ميدان گرفتن آنها را نيز ميتواني ببيني چرا كه تل زينبيه بين ميدان جنگ و خيمهگاه قرار داشته است و از تل زينبيه هم صحنه قابل رؤيت بوده است و هم خيمهگاه. 
خيمهگاه در دست تعمير است. در بزرگ قهوهاي رنگي كه مقابل خيابان اصلي است به علت تعميرات و بازسازي بسته است، از در داخل كوچه وارد ميشوي. محوطهاي بزرگ داراي دو گنبد، يكي متعلق به حضرت ابوالفضل كه در سمت راست قرار دارد و در واقع نزديكترين محل به ميدان جنگ بوده است و ديگري كه بر فراز ساختماني در سمت چپ قرار دارد كه بر فراز آن پرچم سرخ رنگ حسيني برافراشته شده است. اين گنبد متعلق به حضرت سيدالشهدا ميباشد. وارد خيمه حضرت ابوالفضل ميشوي، ديوارهايش پر است از دل شكسته آيينهها، اينجا خيمه امير لشگر است، اين جا خيمه علمدار است، خيمهگاه محل برپايي خيمه جوانان بنيهاشمي و خاندان امام حسين و اصحاب و ياران اوست. 
وارد ميشوي به دو محراب به هم پيوسته كه دو پنجره مقابل آن است ميرسي، يكي متعلق به امام حسين و ديگير متعلق به خواهر بزرگوارش حضرت زينب است. كمي آن سوتر كه بگذري در غرب، خيمه امام سجاد است كه محرابي بر محل عبادت آن حضرت ساختهاند. خيمه قاسم بن الحسن در شمال غربي محل خيمهگاه قرار دارد. گر چه اين قسمت نيز به ساير خيمهها پيوسته است ولي دورتر از ساير محرابها قرار دارد. بر خيمه قاسم بن الحسن طاقچهاي تعبيه شده است كه پر از گلدانهايي از گل محمدي است. گوشهاي ميايستي و به ديوار تكيه ميزني. سر ظهر است و اينجا خلوت. خادمها با جاروبرقي مشغول نظافتند. به آسمان نگاه ميكني. همه جا پر از دل شكسته آيينههاست. دلت ميشكند، اوج ميگيرد و كنار آيينهها مينشيند. احساس ميكني تمام ذرات وجودت روشن شده است. هيجان عجيبي درونت را پر ميكند. در اينجا هنرمندي شيفتگاني را ميبيني كه عشقورزي و ايمان و اعتقاد و ارادت خود را كه از جان و دلشان نشأت ميگيرد را در سرپنجههاي هنرمندشان در قالب آينهكار و كاشي نهادهاند. احساس ميكني اينجا ميشود جرعهاي معرفت نوشد. جام چشمهايت مملو از اشك ميشود. پلك كه برهم ميگذاري دانه هاي درشت اشك روي گونهات ميدود. تصوير زماني كه سر امام را از بدن جدا كردهاند و حمله دشمنان به خيمهگاه دوباره درونت را شعلهور ميكند. احساس ميكني صداي فرياد رقيه و كودكان بنيهاشمي هنوز در فضاست. اينجا ميتوان آواز پر فرشتگان را شنيد، نه اينجا ميتوان صداي ناله و فغان آنها را شنيد. از خيمهگاه بيرون ميآيي. خيمهگاه حسيني تا حرم حدود پانصد متر فاصله دارد. از خيمهگاه گلدستههاي والايي بارگاه امام حسين(ع) پيداست. 
خيابان شمالي حرم مطهر امام حسين را پشت سر ميگذاري، قلبت تندتر از هميشه در سينه ميزند، وارد كوچهاي باريك ميشوي، يكي دو كوچه را پشت سر ميگذاري، اين جا مقام علي اكبر است در شماليترين نقطه ميدان جنگ كه حدود ششصد يا هفتصد متر از تل زينبيه فاصله دارد. ديوارها با كاشي آبي مزين شده است كه در مركز كاشيها پنجرهاي نقرهاي قرار دارد. از پنجره داخل را مينگري يك اتاق كوچك كه در آن چند تصوير از ميدان نبرد قرار دارد، در گوشهاي ديگر صحنه كارزار و رسيدن امامحسين(ع) به بالين علي اكبر نقش شده است. بالاي پنجره نوشته شده، «مقام علي اكبر» دورتادور پنجره با اسماء چهارده معصوم بر دل كاشي مزين شده است. نگاهت توي اتاق سكته ميكند، صدا در گوشت ميپيچد: «جوانان بنيهاشم بياييد علي را بر در خيمه رسانيد». اينجا اشك فرشتگان در وداع پدر و پسر زمين را خيس كرده است و ديدن اين صحنه در ياد فرشتگان لحظه وداع ابراهيم و اسماعيل را جان بخشيده است. امام بر بالين علي اكبر چنان خون گريست كه دامنش پر از لاله سرخ شد. كوچههاي باريك و پر از پيچ و خم را پشت سر ميگذاري، كوچههاي شلوغ و پر ازدحام با صداي متناوب موتورهاي برق، از دور ديوار كاشيكاري شده كه بر آن نوشته شده، «هنا مقام علي الاصغر شهيد الكربلا» چشمانت را مينوازد و دلت را به ميهماني ميخواند. نزديكتر ميروي به ايواني ميرسي كه دو گهواره بر آن نهاده شده است. يك گهواره كوچك و سبزپوش و ديگري نقرهفام و بزرگ و در يك سمت چند لباس كودك و نوزاد قرار دارد. از پلهها بالا ميروي و سر به گهواره ميگذاري، صداي لالايي رباب را ميشنوي كه در غربت خويش گهواره خالي علي اصغر را ميجنباند. اين جا خون كوچكترين شهيد روز عاشورا به زمين كه نه به آسمان پاشيده شده است. اين جا كوچكترين غنچه گلستان محمدي پرپر شده است. 
در سمت ديگر حرم حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) در مقابل باب زينبيه، باب ؟؟ قرار دارد. شارع السدره، خياباني است كه در امتداد اين باب ميباشد كه در انتهاي آن بناي زيبايي است كه بر بالاي آن با چراغهاي سبز نوشته شده «السلام عليك يا صاحب الزمان» بر فراز مقام امام زمان گنبد زيبايي بنا نهاده شده است. اين جا هم مانند ساير زيارتگاهها داراي محرابي يمباشد كه در جلوي آن ضريح نقرهاي قرار دارد. نفس عميقي ميكشي، جانت پر از بوي گل نرگس ميشود كه روزي او اين جا قامت نماز بسته است. دلت ميخواهد همه هوا را ببلعي و در كنار مقام امام زمان(عج) نهر علقمه و سپس خياباني است كه پر از دكانهاي موقت و يا دايمي است. زائران زيادي در اين محل در رفت و آمدند كه اكثرا ايراني هستند و سعي دارند براي چشم انتظارهاشان هديهاي بخرند. در انتهاي اين خيابان در سمت راست باغي قرار دارد كه معروف به مقام امام صادق(ع) است. اين جا محل درس و عبادت حضرت امام صادق(ع) است كه شامل اتاقي است كه در انتهاي آن محرابي قرار دارد كه پنجرهاي مقابل آن قرار داده شده است. اين جا محل عبادت حضرت ميباشد. در پشت ديوار محراب ايوان بزرگي است كه به نخلستان مشرف است. 
كم كم خورشيد چهره در نقاب فرو ميبرد، از مقام امام صادق خارج ميشوي و به سوي مقام امام زمان ميروي. در سمت چپت، مقابل مقام امام زمان نهري آرام و گل آلود روان است. هيأتهاي عزاداري و كاروانهاي ايراني بر روي پلكان كنار شهر نشستهاند و عزاداري ميكنند. از پلهها پايين ميروي و بر لب آب مينشيني، دست در آب فرو ميبري، اين آبي است كه روز عاشورا از طفلان امام مضايقه شد. ميانديشي كه شهادت زيباترين لحظات است در سير ملكوتي كه انسان را از خاك جدا كرده و تا خدا ميبرد. دانههاي اشكت در آب فرو ميچكد. تجديد وضو ميكني و جاري ميشوي. صدا ميآيد، صداي پاي اسب عمو است از علقمه آب برداشته و به سوي خيمهگاه ميرود. دويست متر از نهر فاصله گرفته است. تا اين جا توانسته مشك آب را در ميان مأموران محافظت نمايد اما زيد بن ؟؟ يكباره از كمينگاه بيرون آمده با شمشير ناجوانمردانه دست حضرت را قطع ميكند. اين محل در شمالشرقي بارگاه مطهر حضرت قرار دارد و دورترين نقطه از خيمهگاه امام ميباشد. فاصله آن تا خيمهگاه هفتصد متر است كه حال به صورت اتاقكي است كه با كاشيهاي آبي آراسته شده و تابلوي زيبايي كه نشاندهنده است قطع شده ميباشد. در ضلع شرقي آن نصب ميباشد. حضرت مشك را به دست چپ ميگيرد و مستقيم پيش ميرود. هنوز حدود صد و هفتاد متر راه را نرفته است كه توفل از كمينگاه نخله بيرون آمده و دست چپ حضرت را قطع ميكند. حضرت مشك را به دندان ميگيرد، عمو به بچهها قول داده كه آب برايشان ميآورد پس به طرف خيمهگاه حركت ميكند هنوز راهي نرفته كه مشك به وسيله تير پاره ميشود. حضرت به طرف شمال كه شريعه فرات باشد پيش ميرود و بر اثر ضربات بعدي از اسب به زمين افتاده و به شهادت ميرسد. محل شهادت حضرت تا تل زينبيه تنها پانصد متر فاصله دارد. بر محل دست چپ جدا از بدن حضرت كه در شرق بارگاه مطهرش ميباشند، ستوني كوتاه چند ضعلي سنگي است كه بر فراز پنجرههاي نقره فامش گنبد آبي كوچكي قرار دارد و بر فراز گنبد است زيبايي نهاده شده است. گره ستون ميچرخي و پروانهوار سماع ميكني. قلبت در آتش عشق به اهل بيت ميسوزد، اشكهايت را به ياري ميطلبي، اشك ميريزي، دل كوچكت در اين سير ملكوتي يقين حاصل كرد كه شهادت يعني جاودانه شدن، شهادت يعني آغاز يك بودن بي پايان.
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

